شعر افسانه ای!

 

 

                                              حافظ نامه  

 

 

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس          دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
 
گفتم : سلام حافظ،  گفتا علیک جانم            گفتم کجا روی تو  ؟ گفتا خودم ندانم
 
گفتم بگیر فالی ، گفتا  نمانده  حالی            گفتم : چگونه ای؟گفت در بند بی خیالی
 
گفتم که تازه تازه شعروغزل چه داری؟          گفتا  که می سرایم شعر سپید باری
 
گفتم زدولت عشق،گفتا که کودتا شد           گفتم رقیب گفتا ، او نیز کله  پا  شد
 
گفتم کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟          گفتا شده ستاره در فیلم سینمایی
 
گفتم،بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز           گفتا عمل نموده ، دیروز یا پریروز
 
گفتم بگو ز مویش،گفتا که مِش نموده           گفتم بگو ز یارش ، گفتا ولش نموده
 
گفتم چرا،چگونه؟عاقل شدست مجنون ؟       گفتا شدید گشته معتاد گرد و افیون
 
گفتم کجاست جمشید؟جام جهان نمایش      گفتا : خرید قسطی تلوزیون به جایش
 
گفتم: بگو ز ساقی حالا شده چه کاره؟         گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
 
گفتم بگو  ز زاهد  آن  رهنمای  منزل             گفتا که دست خود را بر دار از سر دل
 
گفتم ز ساربان  گو  با کاروان  غم ها             گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا
 
گفتم بگو ز محمل یا از  کجاوه  یا دی             گفتا پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی
 
گفتم که قاصدک کوآن باد صبح شرقی            گفتا که جای خود را داده به فاکس برقی
 
گفتم بیا ز هد هد جوییم راه چاره                 گفتا به جای هد هد،دیش است وماهواره
 
گفتم سلام ما را باد صبا کجا برد ؟                 گفتا به پست داده آورد یا نیاورد‌ ؟
 
گفتم بگو ز مشکِ آهوی دشت زنگی              گفتا که ادکلن شد در شیشه های رنگی
 
گفتم سراغ داری میخانه ای حسابی             گفت آنچه بود از دم ، گشته چلوکبابی
 
گفتم : بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان               گفتا نمی هراسی از چوب پاسبانان
 
گفتم بلند بوده موی تو آن زمان ها                 گفتا به حبس بودم از ته زدند آن ها
 
گفتم شما و زندان حافظ ما رو گرفتی؟            گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتی !!!

سوز دل

یه مدّتیه که حالم گرفته. نه نه! زود قضاوت نکن؛ اول حرفامو گوش بده بعداً بگو: بابا تو این دوره زمونه کی حال داره که تو دومیش باشی؟! حالم گرفته نه به خاطر بی وفایی دنیا؛ حالم گرفته به خاطر بی وفایی آدما؛ به خاطر حق نشناسی شون؛ به خاطر بی مهری ها ، بی حرمتی ها، بی احساسی ها و خیلی چیزای دیگه. ( یه وقت فکر نکنین که من عاشقم یا این که می خوام ادای عاشقا رو  در آرم! نه به خدا! من عاشق نیستم. حتی نمیدونم عشق چیه! تعجب نکنین یه کم به دور و بر خودتون نگاه کنین می فهمین چرا این حرفو می زنم). گاهی اوقات وقتی به کارام فکر میکنم می بینم که خودم از همه بدترم! چرا؟ بالاخره آدم خودشو که نمیتونه گول بزنه! میتونه؟ وقتی یادم میاد که چندین و چند نفر برای حفظ اسلام و دین و مذهب از اون اول اول اسلام تا حالا جون خودشونو دو دستی تقدیم محبوب و معشوقشون کردن اما من بی شعور حتی نماز خوندنو مثل عذاب میبینم واقغاً از خودم بدم میاد. از خودم بدم میاد وقتی میبینم آدمای باصفایی هستن که اساسی با خدا انس می گیرن اما من به چیزایی دل میبندم که خودم می دونم هیچ فایده و سودی به حال من نداره!!! گاهی اوقات به کارای پوچ و بی هدف خودم فکر میکنم. با خودم میگم: این کارا چه سودی به حال تو داره؟ نفس سرکش تو جواب من میگه : تو نمیفهمی! این چیزا اینقدر مفیده که نگو! به حرفاش توجه نمیکنم. خودم که میدونم کارام چقدرمی ارزه!  بعد تصمیم می گیرم که دیگه هر چی کار زشت و بد وجود داره رو ترک کنم. اما این هرزگی ها دل منو تار کرده. از بس گرفتار دنیا شدم( اونم با این سن کم!!!) و بهش چسبیدم که نمیتونم ازش دل بکنم. آره شما درست میگین انسان اختیار داره. میتونه اراده کنه و کاراشو با اختیار خودش انجام بده. اما به من حق بدین که این حرفا رو بزنم. امام حسن عسکرى(علیه السلام) مى فرماید: ترک دادن اعتیادهاى غلط افراد، همانند معجزه است! واقعاً هم معجزه است! یه کم بیشتر فکر می کنم این سوال برام مطرح میشه که چرا این افکار سراغ من آمده؟! مگه من اون آدم همیشگی نیستم؟ پس چرا از اعمال خودم دلگیر میشم؟ مگه این کارا یه وقتی به من حال نمیداد؟ ( به قول امروزیا : خیلی فاز می داد! ) چی شده که حالا از این بیهوده کاری ها خسته شدم؟ یعنی خدا منو هنوز دوست داره و میخواد راه رسیدن به خودشو به من نشون بده؟ بعید نیست. بازم شما درست میگین : بعید نیست چیه؟! حتماً اینطوریه. فقط اراده می خواد. نه اراده ... از اون اراده ها. الحق که گل گفتین! آره؛ فقط اراده اراده اراده. اونم اراده آهنین حتی از آهن هم محکم تر.

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد         نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد

الان احساس می کنم دیگه احساس بدی ندارم!

نا امیدی کفر است در شبستان ضمیر       روشن است از چلچراغ عشق و ایمان غم مخور

   واقعاً نباید از لطف خدا نا امید شد. راستی مگه میشه از خدا هم نا امید شد؟

 

یادمان


هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست         نه هر که سر بتراشد قلندری داند

یه چیزایی در مورد مرحوم حاج شیخ اسداللّه‏ طیّارى( گمنام نیست؟)

    در سن 19 سالگى براى کسب علوم حوزوى و ادامه تحصیلات به اصفهان عزیمت کردند و با علاقه بسیار در حجره محقرى در مدرسه صدر اصفهان زیر نظر استادان فن، دروس حوزه را شروع نمودند.
ایشان از همان ابتداى جوانى متکى به قدرت خویش بودند و براى امرار معاش، کارشان را در کنار درس قرار دادند. زمانى که صحبت از کار و تلاش مى‏شد ایشان مى‏فرمودند: «من حتى براى خرید کتاب‏هایى که در آن دوران نیاز داشتم گاهى شب تا صبح بیدار مى‏ماندم و مزد دریافتى را فقط صرف خرید کتاب‏هاى مورد نیاز مى‏کردم».

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است/ چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
   

   از مناعت طبع و عزت نفس بالایى برخودار بودند و هرگز براى رفع نیاز خود دست پیش احدى حتّى پدرشان دراز نمى‏کردند. حتى در آن زمان که براى طلاب مقررى قرار داده بودند، ایشان از گرفتن آن هم صرف‏نظر مى‏کردند و مى‏فرمودند:«این شهریه به من که توان کارکردن دارم تعلق نمى‏گیرد».( آری برادر دیندار کم نیست. چشم بصیرت میخواد. به قول شاعر: به چشم دیده اگر مجال دیدن نیست/ کسی نبسته شاهراه دل ها را . اما چی بگم وقتی طرف رفت بالا بالاها میگیم خدا بیامرزش! آدم خوبی بود! اما وقتی زنده بود طوری در موردش حرف می زدیم که انگاری اشقی الاشقیاست! به قول یکی از بزرگان : ما زنده خوب و مرده بد نداریم!!! واقعاً حرف درستیه. مگه نه؟ )

   تا وقتی زنده هستن استفاده نمی کنیم. به حرف این و اون توجه می کنیم. فراموش میکنیم که اگه امثال آقای طیاری(خیلی ها هستن که حتی نامی از آن ها باقی نمانده اما کارهای بسیار بسیاربزرگی برای دین انجام دادن.اجرشون با آقا) نبودن خیلی ها از اسلام و اصل دین بی خبر می موندن. درسته این افراد هم نواقصی داشتند. بابا مگه اینا آدم نیستند؟ اگه از همه اشتباهات و خطاها مصون باشن خوب چه فرقی با چهارده معصوم(ع) دارن؟ عصمت مطلق مختص چهارده معصوم(ع) است. البته کسانی هم هستن که عمداً یا سهواً به دین و جامعه روحانیت ضربه های اساسی میزنن. بالاخره تا بد نباشه آدم خوب که مشخص نمیشه؛ میشه؟ راستی چرا اینقدر مردم آخوند گریز شدن؟! به قول قدیمیا: مگه هر چی سیاس بزه! نه به خدا ! تو هر قشری آدم بد هست آدم خوبم هست.