یه مدّتیه که حالم گرفته. نه نه! زود قضاوت نکن؛ اول حرفامو گوش بده بعداً بگو: بابا تو این دوره زمونه کی حال داره که تو دومیش باشی؟! حالم گرفته نه به خاطر بی وفایی دنیا؛ حالم گرفته به خاطر بی وفایی آدما؛ به خاطر حق نشناسی شون؛ به خاطر بی مهری ها ، بی حرمتی ها، بی احساسی ها و خیلی چیزای دیگه. ( یه وقت فکر نکنین که من عاشقم یا این که می خوام ادای عاشقا رو در آرم! نه به خدا! من عاشق نیستم. حتی نمیدونم عشق چیه! تعجب نکنین یه کم به دور و بر خودتون نگاه کنین می فهمین چرا این حرفو می زنم). گاهی اوقات وقتی به کارام فکر میکنم می بینم که خودم از همه بدترم! چرا؟ بالاخره آدم خودشو که نمیتونه گول بزنه! میتونه؟ وقتی یادم میاد که چندین و چند نفر برای حفظ اسلام و دین و مذهب از اون اول اول اسلام تا حالا جون خودشونو دو دستی تقدیم محبوب و معشوقشون کردن اما من بی شعور حتی نماز خوندنو مثل عذاب میبینم واقغاً از خودم بدم میاد. از خودم بدم میاد وقتی میبینم آدمای باصفایی هستن که اساسی با خدا انس می گیرن اما من به چیزایی دل میبندم که خودم می دونم هیچ فایده و سودی به حال من نداره!!! گاهی اوقات به کارای پوچ و بی هدف خودم فکر میکنم. با خودم میگم: این کارا چه سودی به حال تو داره؟ نفس سرکش تو جواب من میگه : تو نمیفهمی! این چیزا اینقدر مفیده که نگو! به حرفاش توجه نمیکنم. خودم که میدونم کارام چقدرمی ارزه! بعد تصمیم می گیرم که دیگه هر چی کار زشت و بد وجود داره رو ترک کنم. اما این هرزگی ها دل منو تار کرده. از بس گرفتار دنیا شدم( اونم با این سن کم!!!) و بهش چسبیدم که نمیتونم ازش دل بکنم. آره شما درست میگین انسان اختیار داره. میتونه اراده کنه و کاراشو با اختیار خودش انجام بده. اما به من حق بدین که این حرفا رو بزنم. امام حسن عسکرى(علیه السلام) مى فرماید: ترک دادن اعتیادهاى غلط افراد، همانند معجزه است! واقعاً هم معجزه است! یه کم بیشتر فکر می کنم این سوال برام مطرح میشه که چرا این افکار سراغ من آمده؟! مگه من اون آدم همیشگی نیستم؟ پس چرا از اعمال خودم دلگیر میشم؟ مگه این کارا یه وقتی به من حال نمیداد؟ ( به قول امروزیا : خیلی فاز می داد! ) چی شده که حالا از این بیهوده کاری ها خسته شدم؟ یعنی خدا منو هنوز دوست داره و میخواد راه رسیدن به خودشو به من نشون بده؟ بعید نیست. بازم شما درست میگین : بعید نیست چیه؟! حتماً اینطوریه. فقط اراده می خواد. نه اراده ... از اون اراده ها. الحق که گل گفتین! آره؛ فقط اراده اراده اراده. اونم اراده آهنین حتی از آهن هم محکم تر.
چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد
الان احساس می کنم دیگه احساس بدی ندارم!
نا امیدی کفر است در شبستان ضمیر روشن است از چلچراغ عشق و ایمان غم مخور
واقعاً نباید از لطف خدا نا امید شد. راستی مگه میشه از خدا هم نا امید شد؟
سلام محمد مهدی جان حلت خوبه؟ وبلاگ خوبی داری و نوشته های خوبی هم نوشتی یه سری به ما هم بزن خوشحال میشم